خلاصه داستان :
داستان یک دختر 28 ساله و بیهدف که پس از یک شب خوشگذرانی، لگن خود را میشکند و راهی بیمارستان میشود. در آنجا با پیرزنی لهستانی آشنا میشود که انگلیسی بلد نیست و در نهایت آشناییشان، دختر جوان بر خلاف میلاش قبول میکند تا شغل پرستاری از پیرزن را قبول کند، چرا که دوران خوشگذرانی تمام شده و دیگر وقت بزرگ شدن است.